کد مطلب:314074 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:188

ای صاحب مشک کوچک، مشکل من را حل کن
جناب آقای محمد علامه، شاعر و مداح معروف اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم اجمعین در تهران، طی مرقومه ای چند كرامت از حضرت ابوالفضائل علیه السلام فرستاده اند كه نوشته ی ایشان را با هم می خوانیم:

1.حضور حضرت حجةالاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ علی ربانی خلخالی زید توفیقاته العالی محترما عرضه می دارد:

از كتاب كرامات حضرت ابوالفضل علیه السلام كه حاصل زحمات بی شائبه ی حضرت عالی می باشد، بهره ی وافری بردم. از این حقیر خواسته بودید كه بنده هم كراماتی را نقل نمایم. با اینكه نمی خواستم در مقابل بزرگانی كه كراماتی را از آن حضرت بیان فرموده اند، مصدع شده باشم، ولی به مصداق:



بلبل به باغ و جغد به ویرانه تاخته

هر كس به قدر همت خود خانه ساخته



بعضی از مشهودات خویش از عنایات آن بزرگوار را به عرض می رسانم:

سالی مشرف بودم به كربلا، درب صحن مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السلام ایستاده بودم كه دیدم صدایی از عربانه (درشكه) بلند است. متوجه دختر دیوانه ای شدم



[ صفحه 472]



كه سوار درشكه بود و محارمش اطراف او را گرفته بودند و او فریاد می كشید و تمام جمعیت نظاره گر را پریشان كرده بود. چند روز این منظره تكرار شد و هر روز می دیدم كه او را از حرم حضرت امام حسین علیه السلام به حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام می برند. تا اینكه روزی دیدم در صحن مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام جمعیتی گرد آمده اند. پرسیدم چه خبر است؟ رفقای من گفتند، كه پدر دختر، با زحمت زیادی دخترش را پایین پا خوابانده به ضریح بسته است و خود نیز به حضرت ملتجی شده است. جلو رفتم مشاهده كردم كه پدر، به رسم اعراب در هنگامی كه به مشكلی گرفتار شوند، عگال خویش را به گردن انداخته، دو طرف چپیه را به ضریح مطهر بسته بود و گره روی گره می زد و با هر گره ای یكی از اسامی و القاب حضرت را به كار می برد. گاه می گفت: ای برادر زینب! و گاه می گفت: ای علمدار حسین! و گاه: ای سقای طفلان حسین! و گاه نیز: ای صاحب مشك كوچك، مشكل من را حل كن!

یك مرتبه گره های كوری كه روی هم زده بود، باز شد و دختر از پایین پا بلند شد و گفت: بابا برایم زیارت عباس علیه السلام بخوان! و بدین طریق شفا گرفت.